otroj

[vc_row][vc_column][vc_column_text]

[/vc_column_text][cz_gap][vc_column_text]

ویدئوی کامل ضبط شده را می‌توانید از این لینک مشاهده نمایید

سؤال: نام کتابی که اگر بخواهید در رابطه با خود بنویسید.

دو عنوان به ذهنم می‌رسد. اول عنوان کتابی که چند سال پیش با یکی از دوستانم آقای مهندس فرهمند، ترجمه کردیم. کتاب ذهن‌های پیچیده چرا که در واقع در آن کتاب عنوان می‌شود که چطوری یک جامعه‌ی کارآفرین ایجاد کرد و به نوعی مطرح می‌شود که آن‌ها ذهن‌های دارند که پیچیدگی خاصی دارد و کمتر بر روی یک موضوعی برای مدت طولانی متمرکز می‌شوند و مرتب درموضوع‌های مختلف تغییر مسیر می‌دهند عنوان دومی که همیشه برای خودم مرور کردم، شاید عنوان حمایت الهی و دیگر هیچ بتواند عنوان خوبی باشد. چرا که در طول زندگی که مرور می‌کنم، اتفاقاتی که افتاده است مثل آن است که کسی سناریویی را طراحی کرده و بعد در این مسیر قدم به قدم شما را حرکت می‌دهد و آن‌جاهایی که لازم بوده حمایت کرده است؛ حتی حمایت‌های مادی. زمان‌هایی بوده است که در واقع در همان دو سالی که کار رایگان انجام می‌دادم، مسیر پروژه‌ای را خدا ایجاد کرد که بتوانم از اونجا درآمدی برای ایده‌ام داشته باشم و وقتی آن ایده به ثمر نشست بلافاصله آن مسیر متوقف شد و موارد متعددی اتفاق افتاد که بتوانم عنوان دوم را عنوان به جایی تلقی کنم.

توصیه‌ی شما به تازه واردها و نوقدمان چیست؟

به نظر من این که اولاً آن نفر بهتر آن است که قطعاً وارد زمینه‌ی کاری بشود که به آن علاقه دارد. برای کوتاه مدت هم برنامه‌ریزی نکند. برای بلندمدت برنامه‌ریزی کند. حداقل برای 30 سال کاری برنامه‌ای بریزد. اگر چه در کارآفرینی بحث ذهن‌های پیچیده را مطرح کردیم؛ ولی آن‌ها یک قشر خاصی در جامعه هستند. شاید بتوانیم بگوییم موتورهای متحرک جامعه هستند؛ ولی بخش عمده‌ی جامعه در واقع مسیر روتینی را در حال دنبال کردن است.
وارد کاری شوید که به آن علاقه دارید. سعی کنید که اگر کاری را انجام می‌دهید صرف درآمد نباشد. من همیشه این موضوع را به پرسنل خودم نیز می‌گویم. به آن‌ها می‌گویم اگر که صبح به شرکت می‌آیید برای این که تا عصر بالاخره یک طوری بگذرد و یک حقوقی بگیرید، همان‌جا منزل بمانید و به من بگویید که حقوق را تأمین کنیم.
چون به نظر من ارزش جوهره‌ی انسانی خیلی فراتر از این حرف‌ها است. همیشه می‌گویند وقت طلا است، اما خیلی وقت‌ها ارزش وقت از طلا هم بیشتر است. چون طلا را اگر از دست دادیم، می‌رویم تلاش می‌کنیم تا آن را به مجدداً به دست آوریم. اما وقت را اگر از دست دادیم، دیگر گذشته است. اگر دوران کاری تمام شد، دیگر تمام شده است. دیگر نمی‌توانیم به عقب برگردیم. پس اول از همه کاری می‌کنیم که علاقه‌ی ما است و با چه هدفی؟ با هدف خدمت به جامعه. اگر انسان هدفش این باشد که من آمده‌ام این کار را انجام بدهم برای این که خدمتی به جامعه بکنم و رفع نیاز هم‌وطنی را انجام دهم؛ در راستای منافع ملی کشورم قدمی را بردارم. ارزش این کار بالا می‌رود و مطمئن هستم خیلی بهتر جواب می‌دهد.

[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]

پیام بگذارید